ورود همه نوع آقا ممنوع
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید من الیزابت آریانی 13ساله هستم امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد



ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 72
بازدید کل : 72688
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 153
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شروع کد تغییر شکل موس -->

ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


شروع کد تغییر شکل موس -->

ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


نويسندگان
الیزابت آریانی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 13:37 :: نويسنده : الیزابت آریانی


 

این باحاله
Picture of a Donkey
Kicking out one Hind Leg
خدا خر را آفرید و به اوگفت:

تو بار خواهی برد، از زمانی که

تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی

که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر

پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو

علف خواهی خورد و از عقل بی بهره

خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی

کرد و تو یک خر خواهی

بود.


خر به خداوند پاسخ  داد: خداوندا!من می خواهم خر
 
 باشم،

اما پنجاه سال برای خری همچون من
 
عمری طولانی است.پس کاری کن فقط

بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی

خر را برآورده کرد
 
excited alert puppy wagging
his tail with a bone in his mouth
خدا سگ را آفرید و به او  گفت:

 تو نگهبان خانه انسان خواهی

بود و بهترین دوست و وفادارترین

یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که
 
به تو می دهند خواهی خورد و سی سال

زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی

بود.


سگ به خداوند پاسخ  داد:

خداوندا!سی سال زندگی عمری

طولانی است.کاری کن من فقط پانزده

سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را

برآورد...

Picture of a Cute Little Monkey with Big
<br /> Ears
خدا میمون را آفرید و به  او گفت:

و تو از این سو به آن سو و از

این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و

برای سرگرم کردن دیگران کارهای

جالب انجام خواهی داد و بیست سال

عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی

بود.

میمون به خداوند پاسخ  داد:

بیست سال عمری طولانی است، من

می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند

آرزوی میمون را برآورده

کرد.

و
goofy
looking man with his tongue hanging out wearing a smiley face tie
سرانجام خداوند انسان را آفرید و  به او گفت:

تو انسان هستی.تنها

مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره

زمین.تو می توانی از هوش خودت

استفاده کنی و سروری همه موجودات

را برعهده بگیری و بر تمام جهان

تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر

خواهی کرد.

انسان گفت:سرورم!گرچه من

دوست دارم انسان باشم، اما بیست

سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی

سالی که خر نخواست ، آن پانزده

سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که

میمون نخواست زندگی کند، به من

بده.

و
خداوند آرزوی انسان را برآورده

کرد...

و

از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست

سال مثل انسان زندگی می

کند!!!

و
Picture of a Father Giving his Son a Horse Ride
پس از آن،ازدواج می کند و سی سال

مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می

کند ، و مثل خر بار می

برد

و
frantic dad trying to multi task
and work on the computer and iron at the same time with children causing
chaos
پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند،

پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در

آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و

هرچه به او بدهند می

خورد...!!!
و
Picture of an Angry Old Man
Waving his Cane
وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون

زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به

خانه آن دخترش می رود و سعی می کند

مثل میمون نوه هایش را سرگرم

کند...!!!
 
 
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 13:28 :: نويسنده : الیزابت آریانی

 

 

 

پسرا ژل میزنن به اون موهاشون             عینک میزنن به اون چشاشون

                                         اوا خاک بر سراشون   

ریمل میزنن به اون چشاشون                 ماتیک می مالن به اون لباشون

                                        اوا خاک بر سراشون

کراوات میزنن خوشگلاشون                       واسه دوست دختراشون

                                       اوا خاک بر سراشون

کلاسور میزارن زیر بغلاشون                  یه کت میپوشن قد باباشون

یکم ریش میزارن نوک چونه هاشون      پرفسور میشن جون ننه هاشون

                                    اوا خاک بر سراشون

                   شاعر:مرحوم خدا بیامرز زنده یاد خدا رحمتش کنه

 
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 13:26 :: نويسنده : الیزابت آریانی
 

پسرا اینجورین ( توجه توجه )

۱-چشماشون بیشتر از عقلشون کار می کنه.

2-تا یه دختر خوشکل می بینن مثل جوجه راه می افتن دنبالش.

3-چشمک جزو تیک عصبیشونه.

4-اصولا هفته أی 1 بار شکست عشقی می خورن.

5-اگه یه روز متلک نگن زبونشون میخ در میاره.

6-دوستت دارم جزو حرفای روز مرشونه و همچنین تیکه کلاماشون

7-زبان باز ترین و پاچه خوار ترین موجودات روی زمین.

8-می خوان دختره فقط ماله خودشون باشه و خودشون ماله همه

 
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 13:26 :: نويسنده : الیزابت آریانی

دختر، برتر از پسر آمد پديد
ليک،آنکه چشم بصيرت داشت ديد
کسي گفت: اي دختران به بيرون رويد
تا پسرک نديد بديد شما را بديد
دختر، زبر و زرنگ است شديد
که پسر نصفش را هم در خود نديد
همه تان جزو اين چهار دسته ايد
آن پسر که گفتي، حساب کار آمد به دستش، پريد
مقصودم ازاين وب فقط خنده بيد
از بس که شما پسرها بَـديد
خدا جنس مرد را آزمايشي آفريد
پس از آن زن برتر را آورد پديد
زن، زن را سوار برمرد ديد
ولي مرد غير از زمين هيچ نديد
زن هرچه را دوست داشت خريد
مرد فقط ديد و حسرت کشيد
مرد از صبح تا به شب دويد
آخر کارش به تيمارستان کشيد
زن، سرور و سالار؛ آيا شما مَـرديد؟
مرد تا کم آورد جامه خويش را دريد
پسران فکر ميکنيد شما برتريد؟
نه توهم زديد،اگرخوابيد، بيدار شويد
از ازل تا به ابد زن موجود برتري ست
شما بايد کوتاه بياييد، چاره چيست

 
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : الیزابت آریانی

برخی تفاوت‌های مردان و زنان (فمنیستی)



خانم‌ها و آقایون در شرایط مختلف چه می‌كنند؟


هنگام عبور از خیابان


خانم‌ها
سمت راست را نگاه می‌كنند.
سمت چپ را نگاه می‌كنند.
از خیابان رد می‌شوند.


آقایان
سمت راست را نگاه می‌كنند، ماشین می‌آید.
فاصله ماشین با خودشان را با چشم اندازه می‌گیرند و چون همگی راننده‌های قابلی هستند با سرعت وارد خیابان می‌شوند.
راننده به شدت ترمز می‌كند.
مرتیكه مگه كوری؟ (راننده می‌گوید)
در حالی كه از روی میلیه‌های وسط خیابان می‌پرد می‌گوید: كور خودتی گاری چی!
بدون اینكه سمت چپ را نگاه كند می‌دود آن سمت خیابان.
هنوز هم صدای بوق ماشین‌هایی كه به خاطر این آقا ترمز كرده‌اند به گوش می‌رسد..


هنگام رانندگی

خانم‌ها
بنزین را چك می‌كنند.
روغن ماشین را چك می‌كنند.
ترمز دستی را پایین می‌كشند.
با سرعت مطمئنه حركت می‌كنند.
پشت چراغ قرمزها می‌ایستند.
به عابر پیاده احترام می‌گذارند.


آقایان
وسط راه بنزین تمام می‌كنند.
وقتی دود از لاستیك‌هایشان بلند شد به یاد می‌آورند كه ترمز دستی را نكشیده‌اند.
چراغ قرمز را مهمترین معضل اتلاف وقت و عمر می‌دانند.
عابر پیاده موجودی مزاحم و مختل كننده عبور و مرور است.
و از همه مهمتر: بوق مهمترین اختراع بشر بعد از برق به حساب می‌آید.


هنگام صرف غذا


خانم‌ها
مرتب پشت میز می‌نشینند.
مقدار كمی غذا می‌كشند.
به آرامی غذا می‌خورند.
تنها نوك قاشق را در دهان می‌كنند.


آقایان
تا جایی كه بشقاب جا دارد غذا می‌كشند.
به سرعت غذا را می‌بلعند، در حالی كه قاشق را تا دسته در دهان می‌كنند.
صدای برخورد قاشق با دندانهایشان موسیقی گوش نوازی است.
بعد از دو بار پر كردن بشقاب، بلاخره كمی سیر می‌شوند.



هنگام مهمانی رفتن

خانم‌ها
لباس نو می‌خرند.
به دقت حمام می‌كنند. لباسهایشان را اتو می‌كنند.
با دقت آرایش می‌كنند.
بهترین عطر را استفاده می‌كنند.
و بالاخره رضایت می‌دهند كه خوشگلند!


آقایان
از یك ساعت قبل حاضرند و الان بر روی مبل خوابشان برده


در پایان یك روز خسته كننده


خانم‌ها
بعد از اینكه ظرفها را شستند.
آشپزخانه را تی می‌كشند.
غذای فردا را در یخچال می‌گذارند.
كمی مطالعه می‌كنند.
می‌خوابند.



آقایان
بعد از اینكه شام خوردند چای می‌خورند.
كمی با چشمهای خواب آلود تلویزیون را نگاه می‌كنند.
بعد از اینكه دو سه بار كنترل تلویزیون را دستشان به زمین افتاد.
تلویزیون را خاموش كرده و به سمت رختخواب می‌روند و بدون آنكه روتختی را بردارند می‌خوابند.

 
یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : الیزابت آریانی

 

چه شد که خدا چنین موجوداتی (پسران)را افرید؟!!!!!!!!!1

بعضی پسرا برای این که نشان دهند هنرمند هستند موهای خود را تا منتها الیه شانه ها یا کمر خود بلند میکنند دیگر از ان هیکل و شکم مردان قدیم خبری نیست چون تمامی پسران به باشگاه بدنسازی میروند و هر کدام به جای وانت پیکان که با ان کار کنند اسبی دارند که سوارش میشوند و موهای خود را بر باد میدهند. زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا مکنی بنیادم پس این بر ما واضح و مبرهن است که وجود پسران آیه و قدرت خداوندی نیست پس این سوال بر همگان به وجود میاید که این موجودات جرا زنده هستند و همچنان نفس میکشند؟؟؟ ایا این همآن خشم و غضب خدا نیست؟ ایا این همان عذاب الهی نیست؟ چه عذابی از این بالاتر که پسری به دختری بگوید دوست دارم؟ این همانند انی است که عزراییل به فردی لبخند بزند و بگوید عزیزم بیا بغلم. خبر جدید: طبق امار گرفته شده به نتیجه رسیده ایم که اکثر دخترانی که والدینشان نفرینشان میکنند و به قول معروف اق والدین میشوند دچار این گونه عذابهای الهی میشوند . اخطار:* به تمامی دختران توصیه میشود هر گاه به همچین موجودی برخورد کردید میتوانید از کلمه ی « بسم الله الرحمن الرحیم »استفاده کنید چون انها میپرند. به امید روزی که خداوند به تمام عذابهایش خاتمه دهد و در رحمت( زیبا دختران گل عسل طلا ) خود را به روی بندگانشدبگشاید. امین یا رب العالمین

 

 
جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : الیزابت آریانی

 

چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟
1.    
ا مردها وجود خارجی ندارند
2.    
مگه ما روی زمین مرد هم داریم
3.    
وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد
4.    
حالا چه عجله ایه؟
اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1.    
چیز خاصی نمی آفرید
2.    
پیراشکی
3.    
خروس دریایی
4.    
فضای خالی
اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟
1.    
مگه قراره اتفاقی بیافته
2.    
خارشتر کویر لوت که آفت نداره
3.    
اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد
4.    
یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر                 
چه وقت مردها عاشق می شوند؟
1.    
چه وقت مردها عاشق نمی شوند!
2.    
هر وقت مامانشون بگه
3.    
چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند
4.    
یک روز از همین روزا !
مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟
1.    
در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می
کنند
2.    
جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه .(قانون 4 نیوتن)
3.    
بستگی تام و تمام به میزان تستسترون دارد.
4.    
رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.
مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟
1.    
فنر با ثابت بالا
2.    
پارچه استرچ
3.    
یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته
4.    
کش تیرو کمان                                                   
مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟
1.    
هر شب
2.    
هر وقت که خدا بخواد
3.    
هر وقت تستسترون بگه
4.    
سیکل خاصی ندارند
 
مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟
1.    
اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!
2.    
تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن!
3.    
به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!
4.    
می رن کلاس آمادگی جسمانی!! 
وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟
1.    
چیزی نمی گن چون وقت عمله 
2.    
وقت نمی کنن چیزی بگن
3.    
اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه
4.    
در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ کس نمی فهمه که اونا چی می گن
 
مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟
1.    
با دست
2.    
با تور
3.    
با چنگول
4.    
با زبون 
معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟
1.    
هر که پیش آمد خوش آمد
2.    
به روش جستجوی ترتیبی در لیست سیاه
3.    
ده بیست سی چهل
4.     
به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه می مونه هر روز 1 مدل بهترش میاد، وامیستن بهترش بیاد
 
چند بار گفتید واقعاً،واقعاً !! خیلی به مردها خندیدید! دلتون خنک شد!؟
پس نتيجه اينكه: خدا مردها را آفريد كه گاهي خانمها را بخندانند و اغلب اوقات آنها را حرص بدهند

 
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : الیزابت آریانی

داستان جالب

روزی روزگاری یک زن آمریکایی قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه…
شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه…
زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟
مرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی”
زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره …
دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ،
مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟
زن : ممنون ، عالی بود!
مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟
زن : کدوم سوغاتی؟
مرد : همونی که ازت خواسته بودم… دختر ایتالیایی!!
زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم!
حالا باید ۹ ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟

 

 
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : الیزابت آریانی

 

 

روش های حالگیری از پسر ها

1-دختر های عزیز اگر دانشجو هستید و تقا ضای جزوه از شما زیاد است به پسرها قول بدهید که جزوه را روز قبل امتحان به دست شان میرسانید وحال با خیال راحت میتوانید روز قبل امتحان به دانشگاه نیایید



2-اگر پسری شماره ازتون خواست با متانت کامل شماره برادر گرامیتان را بدهید و بگویید منتظر تماس هستید( البته اگه برادرتان از اهالی محترم لات های سر کوچه باشه نتیجه جالب تری عاید پسر خواهد شد)

3-اگر در حال رانندگی هستید و پسری ازتون سبقت گرفت تا بهتون ثابت کنه رالی کار میکنه و بهتون گفت :رانندگی کار ما شیرمرد هاست نه شما ها.
شما میتونین بزنین رو گاز و به ماشین طرف نزدیک بشین و علاوه بر این که دستتون رو روی بوق گذاشتین از انتهای حنجره ی مبارکتان یک جیغی بکشید که تن جد محترم پسره هم در گور بلرزه و بلند بگویید مگه خودت خواهر مادر نداری؟ ای مردم بیاین منو از دست این شیاد نجات بدین

این موقع هست که پسره کلا واژه ی شیر رو از ذهنش واسه ی همیشه محو میکنه و به دنبال یه سوراخ موش میگرده

4-اگه یه پسری ازتون خواستگاری کرد دو حالت پیش میاد

الف-اگه از پسره خوشتون میاد که دیگه خودتون بلدین چیکار کنین (در محدوده ی این بحث نمی گنجه)

ب-اگه از پسره خوشتون نمیاد بهش بگین شماره و ادرستون روبدین تا شوهر سابقم رو واسه تحقیق بفرستم خدمتتون(قیافش اینجا خیلی دیدنیه)

5-سعی کنید در یه رشته مثلا کوهنوردی تبحرلازم رو کسب کنید و با نامزدتان به کوه رفته و بهش بگویید:اگه منو دوست داری باید اول به قله کوه برسی

باور کنید تلاشش واسه بالا رفتن از کوه و جلو زدن از شما خیلی دیدنیه(به خصوص اگه وزنش هم بالا باشه)

6-یه سوال فوق العاده سخت و گیج کننده رو پیدا کنید و به هم کلاسی پسرتان نشان دهید و به او بگویید :از اونجایی که شما از بقیه هوش بالاتری دارین میشه این مساله رو واسم حل کنید(با لحنی معصومانه)

اینجاست که پسره سرخ و سفید میشه و با راه حل های عجیب و غریب والبته اشتباه تن انیشتین و داروین و مندل و ....روتوی قبر میلرزونه ,اخرشم با کمال تاسف اعتراف میکنه که بلد نیست

کلمات کلیدی: پسرا ، ضد پسرا، پسرای بدبخت، پسرای پچ کنی، پسراهای به جنبه پرو

 

 
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 21:58 :: نويسنده : الیزابت آریانی

 90/05/08ساعت توسط شیطون  

 

 

مرد های بی جنبه

جنبه  !!  
مردي مي‌خواست زنش را طلاق دهد.

دوستش علت را جويا شد و او گفت: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من را عوض كند.
مرا وادار كرد سيگار و مشروب را ترك كنم..



لباس بهتر بپوشم، قماربازي نكنم، در سهام سرمايه‌گذاري كنم و حتي مرا عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم!
دوستش گفت: اينها كه مي‌گويي كه چيز بدي نيست!
 
مرد گفت:
ولي حالا حس مي‌كنم كه ديگر اين زن در شان من نيس

 

 
سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 13:7 :: نويسنده : الیزابت آریانی

اقایان متفکر

 



تا حالا اقایی رو دیدین در حال فکر کردن باشه ؟ ؟؟؟
من که هر وقت دیدم این قدر خندیدیم که انگار خنده دار ترین جک دنیا را برام گفتن.
بعضی از اقایون وقتی فکر میکنن با سبیلهاشون ور میرن و اونها را میکنن طوری که وقتی فکرشون تموم شد و خواستن راه برن میبینن تعادلشون به هم میخوره .
بعضی از اقایون وقتی می خوان فکر کنن دستشون رو میگیرن به دو طرف صورتشون وهی دستاشون رو بالا پایین میکنن مثل این که دارن صورتشونو میشورن طوریکه وقتی فکرشون تموم میشه صورتشون پوست انداخته وباید ۱۰۰۰۰ تا پماد خرجش کنن.
بعضی از اقایون وقتی فکر میکنن تا منتها الیه انگشتانشان را داخل بینی فرو کرده و میچرخانند طوری که اشغالهای بینی که سهله؛مایه ی برون مغزی و درون مغزی هم میاد بیرون.

بعضی از اقایون وقتی فکر میکنن بدنشان به خارش میافتد از نوک انگشتان پا تا فرق سرشان که شپشها کیلو کیلو از ان میپرند بیرون.خلاصه اینکه کوره های روی پوستشون کنده میشن.

خلاصه اقایون با فکر کردناشون کارای خنده دار دیگه ای هم هست که انجام میدن اما چون میترسم روده تون از خنده بترکه فعلآ نمیگم .

فواید فکری در اقایان:به پوست اندازی ونظافتشان کمک میکند. در روحیه و اخلاقشان بسیار موثر است باعث ساکت شدن انها میشود برای اصلاح صورتشان مفید است.

نتیجه گیری اخلاقی:هر وقت احساس کردید مردی احتیاج به نظافت عمومی دارد به او سوژه ای برای فکر کردن بدهید.
استدلال ثابت شده این قضیه:
اقایان زیاد فکر میکنن اما هیچ وقت نتیجه نمی گیرند از فکرشان .
اقایان حرف زیاد میزنند ولی اهل عمل نیستند هیچ کدامشان.

 

 
سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 12:11 :: نويسنده : الیزابت آریانی

خصوصیات پسرهای ایرانی

چشمک جزء تیک عصبیشه
هفته ای یک بار شکست عشقی میخوره
دوست داره طرف مال خودش باشه و خودش مال همه!

شباهت پسر خوب با پری دریایی:
هر دو از قدیم افسانه بودن!

تفاوت پسرا با مارمولک:
شوخی کردم بابا! پسرا هیچ تفاوتی با مارمولک ندارن!

شباهت پسرا با آگهی بازرگانی:
هر دو تبلیغی بیش نیستند!
گفته های هر دوشون بیش از شصت ثانیه دوام نداره!

شباهت پسرا با خط ایرانسل:
هر دو اعتبارشون زود تموم میشه!
جفتشون کلاسمون و اساسی پایین میارن! 

 

 
یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, :: 19:30 :: نويسنده : الیزابت آریانی

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻥ ﺑﺎ
ﻫﻢ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻧﺎﺟﻮﺭﻱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ.ﺑﻄﻮﺭﯾﮑﻪ
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﺑﺸﺪﺕ ﺁﺳﯿﺐ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ.
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﺑﻄﺮﺯ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺁﺳﺎﯾﯽ
ﺟﻮﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺪﺭ ﻣﯽ ﺑﺮﻥ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻥ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺁﻫﻦ ﻗﺮﺍﺿﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺎﻥ،
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩﺀ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ:
-ﺁﻩ ﭼﻪ ﺟﺎﻟﺐ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺘﯿﺪ.…!
ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺷﯿﻨﺎﻣﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ!
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺳﺎﻟﻢ
ﻫﺴﺘﯿﻢ!ﺍﯾﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ
ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻼﻗﺎﺕ
ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻣﺸﺘﺮﮐﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺻﻠﺢ ﻭ
ﺻﻔﺎ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯿﻢ!
ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕﻪ:
-ﺍﻭﻩ“ …ﺑﻠﻪ ﮐﺎﻣﻼ… ”ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﻢ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﻪ!
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﻩ ﻭ ﻣﯽ
ﮔﻪ:
-ﺑﺒﯿﻦ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺩﯾﮕﻪ!ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ
ﮐﺎﻣﻠﻦ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ
ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺳﺎﻟﻤﻪ.ﻣﻄﻤﺌﻨﻦ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﺗﺎ
ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺧﻮﺵ ﯾﻤﻦ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﻧﻪ
ﺷﺮﻭﻉ ﺟﺮﻳﺎﻧﺎﺕ ﺧﻴﻠﻲ ﺟﺎﻟﺒﻲ ﺑﺎﺷﻪ ﺭﻭ
ﺟﺸﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ!
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺎ ﻟﻮﻧﺪﻱ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺪﻩ.
ﻣﺮﺩ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻼﻣﺖ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﺗﮑﺎﻥ
ﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺯﻳﺮ ﭼﺸﻤﻲ ﺍﻧﺪﺍﻡ
ﺧﺎﻧﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭ ﺩﻳﺪ ﻣﻲ ﺯﻧﻪ ﺩﺭﺏ ﺑﻄﺮﯼ
ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻧﺼﻒ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ
ﺭﻭ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﻪ ﻭ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯽ
ﮔﺮﺩﻭﻧﻪ ﺑﻪ ﺯﻥ.
ﺯﻥ ﺩﺭﺏ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ
ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻭﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ.
ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﻧﻮﺷﯿﺪ؟!
ﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﻴﻄﻨﺖ ﺁﻣﻴﺰﻱ ﻣﻲ ﺯﻧﻪ ﺩﺭ
ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﮔﻪ:
-ﻧﻪ ﻋﺰﻳﺰﻡ،ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻻﻥ ﺑﻬﺘﺮﻩ
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﻠﯿﺲ ﺑﺎﺷﻴﻢ!!!

 
یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : الیزابت آریانی

چه شد که خدا چنین موجوداتی افرید

 
در کتابی امده است که خداوند مردان را افرید برای نشان دادن قدرتش اما این با عقل اصلآ جور در نمی اید چون مردان هیچ قدرتی ندارند مخصوصآ در برابر اسلحه ی زنانه.
اما اگر بخواهی احساسی برخورد کنی می فهمی درست است (اما مردان قدیم) چون:


انها سبیل دارند از نوع در رفته و بلندش 
ریش دارند از نوع پر پشتش 
مو دارند از نوع فرفری و بلندش
هیکلی دارند بلا نسبت فیل(داداش کوچیکه و این حرفها)


شاید همه ی اینها نشان دهنده ی قدرت باشد اما خوووووووووووب در پسران امروزی که نگاه کنی: 


نشانی از ریش و سبیل نمی بینی 


ریششان را به دلیل مد سه تیغه میکنند وبه جای ان خطی میگذارند به نام خط ریش( ان هم برای این که مردم بفهمند اینها خانوم نیستند و مثلآ اقا تشریف دارند )


موهای فرفری هم از مد افتاده 

و به جای ان از وسایلی از قبیل کلاه گیس؛ سشوار ؛ ژل و کتیرا و ...... استفاده میکنند.(البته بعضی ها برای این که نشان دهند هنرمند هستند موهای خود را تا منتها الیه شانه ها یا کمر خود بلند میکنند .)
دیگر از ان هیکل و شکم خبری نیست چون تمامی پسران به باشگاه بدنسازی میروند و هر کدام به جای وانت پیکان که با ان کار کنند اسبی دارند که سوارش میشوند و موهای خود را بر باد میدهند.



زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا مکنی بنیادم 



پس این بر ما واضح و مبرهن است که وجود پسران ایه و قدرت خداوندی نیست پس این سوال بر همگان به وجود میاید که این موجودات جرا زنده هستند و همچنان نفس میکشند؟؟؟
ایا این همآن خشم و غضب خدا نیست؟ 
ایا این همان عذاب الهی نیست؟
چه عذابی از این بالاتر که پسری به دختری بگوید دوست دارم؟ 
این همانند انی است که عزراییل به فردی لبخند بزند و بگوید عزیزم بیا بغلم.

 

 
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 18:28 :: نويسنده : الیزابت آریانی

تفاوت عشق پسر و دختر اینجا معلوم می شه {اون موقع می گن دخترا گربه صفتن }

 

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه
زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو
گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که
دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر
تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس
راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
گفتم:تو چی؟گفت:من؟


گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟
برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو
گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…
گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…
گفت:موافقم…فردا می ریم…
و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر
خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت
فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…
یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با
این حال به همدیگه اطمینان می دادیم
که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…
بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…
علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟ 

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از
ناراحتی بود…یا از
خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می
شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش
گفتم:علی…تو
چته؟چرا این جوری می کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من
نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…
دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟
گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…
نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم اتاقو انتخاب کردم…
من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه
خودت…منم واسه خودم…
دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…
دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…
درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…
توی نامه نوشت بودم:
علی جان…سلام…
امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…
می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر
برام بی اهمیت بود که حاضر
بودم برگه رو همون جاپاره کنم…
اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…
توی دادگاه منتظرتم
 

 
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : الیزابت آریانی

پسرها و دیدگاهشون از زندگی اجتماعی در سنین مختلف 

سن 14 سالگی : تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی
سن 15 سالگی : یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن ... از قیافه خودشون بدشون می یاد
سن 16 سالگی : توی این سن اصولا راه نمیرن، تکنو می زنن ... حرف هم نمی زنن ، داد می زنن ... با راکت تنیس هم گیتار می زنن
سن 17 سالگی : یه کمی مثلا آدم میشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند می خونن ... یادش به خیر اون روزها که تکنو نبود راک ن رول می خوندن
سن 18 سالگی : هر کی رو می بینن تا پس فردا عاشقش میشن ... آخ آخ ...آهنگ های داریوش مثل چسب دو قلو بهشون می چسبه
سن 19 سالگی : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تیز میشن ... ابی گوش میدن
سن 20 سالگی : از همه شون رو دست می خورن ...ستار گوش میدن که نفهمن چی شده
سن 21 سالگی : زندگی رو چیزی غیر از این بچه بازیها می بینن ... مثلا عاقل می شن
سن 22 سالگی : نه می فهمن که زندگی همش عشقه ... دنبال یه آدم حسابی می گردن
سن 23 سالگی : یکی رو پیدا میکنن اما مرموز میشن ... دیدشون عوض می شه
سن 24 سالگی : نه... اون با یه نفر دیگه هم دوسته ...اصلا لیاقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگی : عشق سیخی چند؟ ... طرف باید باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نیست
سن 26 سالگی : این یکی دیگه همونیه که همهء عمر می خواستم ... افتخار میدین غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگی : آخیش
سن 28 سالگی : کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نمیومدم

.........

........

........

 
چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, :: 10:5 :: نويسنده : الیزابت آریانی

پسربودن یعنی...

۱-پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر

۲-پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن

۳-پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی كه تحویلشون نمی گیرن

۴-پسر بودن یعنی كادو خریدن برا …

۵-پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنكك زدن

۶-پسر بودن یعنی تا كی مفت خوری می كنی

۷-پسر بودن یعنی پس كی دفتر چه آماده به خدمت میگیری

۸-پسر بودن یعنی به زور سیكل داشتن

۹-پسر بودن یعنی بابا پس كی میری برام خواستگاری

۱۰-پسر بودن یعنی مثل خر حمالی كردن 

۱۱-پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد 

۱۲-پسربودن یعنی چرا كار نمیكنی جون بكن دیگه

۱۳-پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین كه…

 
چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : الیزابت آریانی

پسرها به ۵ گروه تقسیم میشن

‌گروه اول پسرایی هستند که دخترا رو بدبخت میکنن!

گروه دوم پسرایی هستند که اشک دخترا رو در میارن!

گروه سوم پسرایی هستند که جوون دخترا رو به لبشون میرسونن!

گروه چهارم پسرایی هستند که کاری میکنن دخترا روزی ۱۸ بار‌آرزوی مرگ کنن!

گروه ۵ پسرایی هستند که به اشتباه فکر میکنن جزو هیچکدوم از گروههای بالا نیستن

 

 
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 16:21 :: نويسنده : الیزابت آریانی
واقعیت بخونید    + ۱۸

 

۱-تا وقتی بچن هر چی می خوان بدست بیارن براش لج می کنن خودشون رو به درو دیوار می زنن

کولی بازی در میارن و..

ولی این موضوع فقط ماله دورانه بچگی نیست!!!!!!!!!

2-ادعا شون میشه مخه ریاضین ولی تو دوران دبیرستان تا نوکه اتودشون میشکنه ترکه تحصیل می کنن!!!!!

3-حالشون از دخترا بهم می خوره وبه ضد دختر می سازن!ولی  همه میدونن اول و آخر آویزونه دختران(هر کی مخالفه دلیل بیاره.در ضمن من با استثنا ها کاری ندارم)  

4-تا مامانه بهش نگا چپ می کنه شب خونه نمیاد

5-بیچاره ها تو خونه بهشون محبت نمیشه!!!! (آخی)

معتاد میشن/ قرصxمیخورن/خود کشی میکنن(راستی میدونستین درصد خودکشی پسرا بیشتر از

دختراست.اینو گفتم تو نظر دادن  دقت کنید!!!!)

6-از نظرشون دخترا بی وفان هوس بازن واحساس ندارن ولی  خودشون هزار تا دوست دختر دارن که به

همشون قوله ازدواج دادن آخر هم هیچ کدومو نمی گیرن(اینم تجربه بود و عین واقعیت ولی من خودم

تجربش نکردم لطفا تو نظراتون نگین من  عقده ای شدم  یا شکست عشقی خوردم)

6-درصد ورود پسر ها  به دانشگاه  زیاده ولی در اومدنش...!!!!(البته ورودشون هم بعد از چندین سال

پشت کنکوریه که دیگه انقدر امتحان دادن مامان باباهه دلشون می سوزه با هر بد بختی سوال هاشو

می خرن)

۷-ودر آخر میدونید چرا اوله مطلب +18 گذاشتم

چون می خواستم پسرا علاقه مند شن بخونن

میدونید که چقدر ....

 
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : الیزابت آریانی

شباهت پسرا با ادامس و.........

پسرا مثه ادامس میمونه اگه بهت بچسبه جداشدنش با خداست

پسرا مثه ادامس میمونه اولش شرینه اما بعد بی مزه میشه

پسرا مثه ادامسمیمونه اگه زیاد باهاش گرم بگبری وامیره

پسرا مثه ادامس میمونه مسلما یه بسته ادامس بهترازیه دونشه

پسرا مثهادامس میمونه نهایتا باید بره تو سطل اشغال

پسرا مثه ادامس میمونه باید زیر دندونامون له بشن

        کجان پسرا بیان ازخودشون دفاع کنن...

...

...

...

 

 
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 11:14 :: نويسنده : الیزابت آریانی

پسرای امروزی مثه کلاغ هستن:

              خیلی زشتن ولی به چیزای زیبا(دخترا)علاقه زیادی دارن

پسرای امروزی مثه غورباقه هستن:

            زبونشون ازقدشون درازتره

پسرای امروزی مثه الاغ هستن:

           به راحتی سواری میدن تا هروقت که بخوای

پسرای امروزی مثه جغد هستن:

          هرجاپیداشون میشه با خودشون نحسی میاره

پسرای امروزی مثه گوسفند هستن:

           هروقت بخوای میتونی کمی بهشون آب بدی وسرشونو ببری

                                                     

              هههههه ببخشید اگه زیادی کبوندمتون ههههههه

 

 
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 11:10 :: نويسنده : الیزابت آریانی

               ۲۰ دلیله محکم ومنطقی برای اینکه به زن بودن خود افتخار کنید!!!!

1.       نام هر گل زيبايي كه در طبيعت است را روي شما مي گذارند.

2.       به راحتي و با اعتماد به نفس هر وقت كه لازم بود گريه مي كنيد و غم و غصه هايتان را در دل جمع نمي كنيد تا سكته كنيد.!

3.        آن قدر حرف براي گفتن داريد كه هرگز كم نمي آوريد.

4.       هميشه جوانتر از سنتان هستيد و هيچكس نمي داند شما چند ساله ايد.

5.       بهشت زير پاي شماست.

6.       هميشه مقداري پول براي روز مبادا داريد كه جز خودتان هيچ كس از جاي آن خبر ندارد.

7.       مجبور نيستيد خانه به خانه برويد و خواستگاري كنيد مثل خانم ها در خانه مي نشينيد تا ديگران با كلي منت و خواهش و التماس و گل و هديه به خواستگاري شما بيايند.

8.       در همه جا حق تقدم با شماست.

9.       هرگز از فرط خشم نعره نمي كشيد و كبود نمي شويد و خون به پا نمي كنيد.

10.    ضعيف كش نيستيد و دق و دلي رئيس اداره تان را در خانه خالي نمي كنيد.

11.    نصف بيشتر از صندلي هاي دانشگاه را شما تصاحب كرده ايد.

12.    درصد كاركنان زن نسبت به كل كاركنان در حال افزايش مستمر است.

13.    ميانگين عمرتان بيشتر از آقايان است و عمرتان بسيار طولاني است.

14.    حرف آخر را هميشه شما مي زنيد.



 
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : الیزابت آریانی

1-     باهاش قراربذاريد نرين سر قرار بعد با اون يكي دوست پسرتون از جلوش رد شيد

2-     اگه تابستون بود بهش بگين كه چقد بو عرق مي ده

3-     با نامه عاشقونه اي كه واستون نوشته موشك درست كنيد

4-     يه شب دعوتش كنيد بياد خونتون و بگين هيچ كس خونه نيست و خودتون بريد خونه دوستتون

5-     وقتي از احساساتش باهاتون حرف مي زنه خميازه بكشيد

6-     براي خريدن كادو واسه اون يكي دوست پسرتون ازش نظر بخواين

7-     با كروات مورد علاقش دماغتونو پاك كنيد

8-     آدامس جويده شدتون رو تو ماشينش جا بذارين(مناسب ترين مكان صندلي رانندست)

9-     آلبوم عكس هاي يادگاري با پسراي فاميل رو بهش نشون بدين و ماجراي خواستگاري پسر خالتون رو از شما روزي دو بار براش تعريف كنيد

10- كادويي كه واستون خريده رو جلو چشاش به يكي ديگه كادو بدين

11- روز ولنتاين رو فراموش كنيد

12- ازش بخواين با ماشينش برسونتتون سر قرار

13- اگه لباس نو خريده بود بهش بگيد اصلا رنگش بهش نمي ياد

14- موقع گرفتن عكس يادگاري با دوست پسر مورد نظر واسش شاخ بذارين

15- اگه كچله مرتب از مدل مو دوست پسر قبليتون واسش تعريف كنيد

16- واسه شام دعوتش كنيد رستوران بعد كه صورت حسابتون بالا رفت به يه بهونه اي قهر كنيد و بياين بيرون

17- موقع احوال پرسي با پسراي غريبه باهاشون سفت و محكم دست بدين

18- طوري بوسش كنيد كه جاي رز لبتون رو صورتش بمونه بعد بهش هيچي نگيد بذاريد همون شكلي بره تو خيابون(يا بره خونه)

19- سر مير غذا از استفراغ چند روز پيشتون واسش تعريف كنيد

20- روز تولدش بهش سي دي آهنگ هاي جواد يساري رو كادو بدين

21- آخر نامه عاشقونه اي كه واسش نوشتيد متن ترانه ي سگ محلي هاكان رو بنويسيد

22- اشتباهات لغوي شو به رخش بكشيد و بهش بخنديد

23- به جشن تولدتون دعوتش نكنيد

24- روزي دو بار باهاش قهر كنيد(با انجام اين كار دوستتون در مدت كوتاهي كاملا خل ميشه)

25- سعي كنيد هميشه هنگام برقراري تماس تلفني با پسر مورد نظر لااقل يه دونه پشت خطي داشته باشيد

26- اگه واستون كادوي گرون قيمتي خريد بگيد:خودم يدونه ازش داشتم..ولي خوب خريدي ديگه..دستت درد نكنه

27- اگه باهتون شوخي هاي اون جوري كرد بي جنبه بازي در بياريد و هر چي از دهنتون در مياد نثارش كنيد

28- وقتي باهاش مي ريد بيرون مث گداها لباس بپوشيد ولي وقتي با پسر خالتون مي ريد بيرون تريپ مانكني بزنيد

29- وقتي واستون شعر عاشقونه مي خونه بهش بگيد چقد صداش بده وسر آدمو درد مي ياره

30- وقتي باهاتون حرف مي زنه بگيد كه چقد دهنش بو ميده و چرا مسواك نمي زنه


 
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : الیزابت آریانی

لطفاسیرتکامل به سیر تکامل اقایون توجه کنید!!!!

 

1.       تا دیروز می گفتن دوست دختر امروز می گن داف (هر چند نمی دونن داف با چه الفیه)

2.       تا دیروز موهاشنو با ژل سیخ می كردن امروز با اندوگراف (هر چند پسرا عقلشون به اندوگراف نمی رسه)

3.       تا دیروز ابروهاشونو بر می داشتن امروز تاتو می كنن (الگوشونم حامد هاكانه)

4.       تا دیروز رو كاغذ كاهی شماره مینوشتن امروز بیزینس كارت میدن(هیچ جا هم اعتبار نداره)

5.       تا دیروز تریاك رو چراغ نفتی دود میكردن امروز رو شومینه (معتادا هم معتادای قدیم)

6.       تا دیروز تو كوچه بنبست قرار می ذاشتن امروز تو كافه تریا (زودم قهر می كنن پولشونو دختره حساب كنه)

7.       تا دیروز سقز می تركوندن امروز اكس می تركونن (سقزم بهشون توهم می داده)

8.       تا دیروز آشغال دم در می ذاشتن امروز خودشونم با اشغالا وا می سن دم در(اونم با عینك دودی)

9.       تا دیروز ساعت 9 می خوابیدن امروز اصلا شبا خونه نمی یان كه بخوابن(كارتون خواب می شن)

10.    تا دیروز مرطوب كننده ی گل پسند می زدن امروز كرم پودر ساویز (خارجی شو می خوای چكار)

11.    تا دیروز عطر كبرا می زدن امروز noxa می زنن (ولی بازم بو گند می دن)

12.    تا دیروز دخترا رو سوار می كردن امروز به دخترا سواری می دن (خر سواری دلا دلا نمی شه)

13.    تا دیروز واسه سگشون قلاده می خریدن امروز واسه خودشون می خرن(واق واقم می كنن)

14.    تا دیروز كارت تلفنشونو پرس می كردن امروز سیم كارتشونو پرس می كنن(ولی بازم همراهشون به علت بدهی قطع می شه)

15.    تا دیروز ریش آیت اللهی می ذاشتن امروز ریش بزی بزی (گرگم می خورتشون)

16.    تا دیروز آتاری بازی می كردن امروز دختر بازی می كنن (همیشه هم گیم اوور می شن )

17.    تا دیروز با درو دیوار عكس می نداختن امروز با درو داف

                                                       

7

 
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 9:46 :: نويسنده : الیزابت آریانی

اگه گفتی مردای دوس داشتنی وجذاب مثه چی میمونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1.       مردها مثل « مخلوط كن »هستند : در هر خانه يكي از آنها هست ولي نميدانيد به چه درد ميخورند .

2.       مردها مثل « آگهي بازرگاني » هستند . حتي يك كلمه از چيزهائي را كه ميگويند نميتوان باور كرد .

3.       مردها مثل « كامپيوتر » هستند . كاربريشان سخت است و هرگز حافظه اي قوي ندارند .

4.       مردها مثل « سيمان » هستند . وقتي جائي پهنشان ميكني بايد با كلنگ آنها را از جا بكني .

5.       مردها مثل « طالع بيني مجلات » هستند . هميشه به شما ميگويند كه چه بكنيد و معمولاً اشتباه مي گويند .

6.       مردها مثل « جاي پارك » هستند خوب هايشان قبلا" اشغال شده و آنهائي كه باقي مانده اند يا كوچك هستند يا جلوي درب منزل مردم .

7.       مردها مثل « پاپ كورن » ( ذرت بو داده و یا همان چس فیل ) هستند . بامزه هستند ولي جاي غذا را نمي گيرند.

8.       مردها مثل « باران بهاري » هستند . هيچوقت نميدانيد كي مي آيند ، چقدر ادامه دارد و كي قطع ميشود .

9.       مردها مثل « پيكان دست دوم » هستند . ارزان هستند و غير قابل اطمينان .

10.    مردها مثل « موز » هستند . هرچه پيرتر ميشوند وارفته تر ميشوند .

11.    مردها مثل « نوزاد » هستند در اولين نگاه شيرين و با مزه هستند اما خيلي زود از تميز كردن و مراقبت از آنها خسته مي شويد.

12.    مردها مثل ... ( بعلت زیادی موارد تشبیه از ذکر آنان خودداری میشود.) خوب بید ؟ اگر شباهت دیگه ای هم پیدا کردین بگید

 

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 17:48 :: نويسنده : الیزابت آریانی

girl.gif

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 10:49 :: نويسنده : الیزابت آریانی

داستان عاشقانه
یک دانشجوی عاشق دختر همکلاسیش بود
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
.
.
.
اما دختر خانوم
داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه

روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
“اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.
چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.
نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسرهای
دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.

داستان عاشقانه

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : الیزابت آریانی

پسر در حال دویدن…

زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”)

 

یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!

یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!

.

.

.

.

.

دختر در حال راه رفتن…

دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…

یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟

یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!

من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

 

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : الیزابت آریانی

دانشجویی پس از اینكه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟

استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمیتوانستم یك استاد باشم.

دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یك سوال بپرسم ،اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میكنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به من نمره كامل این درس را بدهی.


استاد قبول كرد و دانشجو پرسید: آن چیست كه قانونی است ولی منطقی نیست، منطقی است ولی قانونی نیست و نه قانونی است و نه منطقی؟


استاد پس از تاملی طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره كامل درس را به آن دانشجو بدهد.


بعد از مدتی استاد با بهترین شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسید. و شاگردش بلافاصله جواب داد:

قربان شما 63 سال دارید و با یك خانم 35 ساله ازدواج كردید كه البته قانونی است ولی منطقی نیست

همسر شما یك معشوقه 25 ساله دارد كه منطقی است ولی قانونی نیست.واین حقیقت كه شما به معشوقه 

همسرتان نمره كامل دادید در صورتیكه باید آن درس را رد میشد نه قانونی است و نه منطقی.


 

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : الیزابت آریانی

 

به این میگن تفاوت

 

شب – خوابگاه پسران

 

 

(در اتاقی دو پسر به نام های «مهدی» و «آرمان» دراز کشیده اند. مهدی در حال نصب برنامه روی لپ تاپ و آرمان مشغول نوشتن مطالبی روی چند برگه است. در همین حال، واحدی شان، «میثاق» در حالی که به موبایلش ور می رود وارد اتاق می شود)

میثاق: مهدی... شایعه شده فردا صبح امتحان داریم.

مهدی: نه! راسته. امتحان پایان ترمه.


میثاق: اوخ اوخ! من اصلاً خبر نداشتم. چقدر زود امتحانا شروع شد.

مهدی: آره... منم یه چند دقیقه پیش فهمیدم. حالا چیه مگه؟! نگرانی؟ مگه تو کلاستون دختر ندارید؟!


میثاق: من و نگرانی؟ عمراً!! (به آرمان اشاره می کند) وای وای نیگاش کن! چه خرخونیه این آقا آرمان! ببین از روی جزوه های زیر قابلمه چه نُتی بر می داره!!

آرمان: تو هم یه چیزی میگیا! این برگه های تقلبه که 10 دقیقه ی پیش شروع به نوشتنش کردم. دخترای کلاس ما که مثل دخترای شما پایه نیستن. اگه کسی بهت نرسوند، باید یه قوت قلب داشته باشی یا نه؟ کار از محکم کاری...


مهدی: (همچنان که در لپ تاپش سیر می کند) آرمان جون... اگه واست زحمتی نیست چند تا برگه واسه منم بنویس. دستت درست!

(در همین حال، صدای فریاد و هیاهویی از واحد مجاور بلند می شود. پسری به نام «رضا» با خوشحالی وسط اتاق می پرد)


میثاق: چت شده؟ رو زمین بند نیستی!

رضا: استقلال همین الان دومیشم خورد!!!

مهدی: اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه استقلالی ابکشه!!!

و تمام ساکنین آن واحد، برای دیدن ادامه ی مسابقه به اتاق مجاور می شتابند. چراغ ها روشن می مانند.

شب – خوابگاه دختران

(دختر «شبنم» نامی با چند کتاب در دستش وارد واحد دوستش «لاله» می شود و او را در حال گریه می بیند.)

شبنم: ِ وا!... خاک برسرم! چرا داری مثل ابر بهار گریه می کنی؟!

لاله: خدا منو می کشت این روزو نمی دیدم. (همچنان به گریه ی خود ادامه می دهد.)


شبنم: بگو ببینم چی شده؟

لاله: چی می خواستی بشه؟ امروز نتیجه ی امتحان <آناتومی!!!> رو زدن تو بُرد. منی که از 6 ماه قبلش کتابامو خورده بودم، منی که به امید 20 سر جلسه ی امتحان نشسته بودم، دیدم نمره ام شده 19!!!!!! ( بر شدت گریه افزوده می شود)


شبنم: (او را در آغوش می کشد) عزیزم... گریه نکن. می فهممت. درد بزرگیه! (بغض شبنم نیز می ترکد) بهتره دیگه غصه نخوری و خودتو برای امتحان فردا آماده کنی. درس سخت و حجیمیه. می دونی که؟

لاله: (اشک هایش را آرام آرام پاک می کند) آره. می دونم! اما من اونقدر سر ماجرای امروز دلم خون بود و فقط تونستم 8 دور بخونم! می فهمی شبنم؟ فقط 8 دور... (دوباره صدای گریه اش بلند می شود) حالا چه جوری سرمو جلوی نازی و دوستاش بلند کنم؟!!


شبنم: عزیزم... دیگه گریه نکن. من و شهره هم فقط 7 - 8 دور تونستیم بخونیم! ببین! از بس گریه کردی ریمل چشمای قشنگ پاک شد! گریه نکن دیگه. فکر کردن به این مسائل که می دونم سخته، فایده ای نداره و مشکلی رو حل نمی کنه.

لاله: نمی دونم. چرا چند روزیه که مثل قدیم دلم به درس نمیره. مثلاً امروز صبح، ساعت 5/7 بیدار شدم. باورت میشه؟!

(در همین حال، صدای جیغ و شیون از واحد مجاور به گوش می رسد. استرس عظیمی وجودِ شبنم و لاله را در بر می گیرد!دختری به نام «فرشته» با اضطراب وارد اتاق می شود.)


شبنم: چی شده فرشته؟!

فرشته: (با دلهره) کمک کنید... نازی داشت واسه بیستمین بار کتابشو می خوند که یه دفعه از حال رفت!

شبنم: لابد به خودش خیلی سخت گرفته.

فرشته: خب، منم 19 بار خوندم. این طوری نشدم! زود باشید، ببریمش دکتر.

(و تمام ساکنین آن واحد، سراسیمه برای یاری «نازی» از اتاق خارج می شوند. چراغ ها خاموش می شود)

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 10:13 :: نويسنده : الیزابت آریانی

ويژگيهاي برتر دختر خانوما!!!!!!!
 

هيچ وقت مجبور نيستي به تعداد موهاي سرت بري خواستگاري.کافيه فقط يه "بله" کوچولو بگي اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.

لازم نيست صبح به صبح صورتتو اصلاح کني.

هيچ موجود ديگه اي مثل تو تا اين حد ريزبين و بادقت نيست .

انقدر زود همه چي رو مي گيري که شش سال زودتر از اقايون به تکليف مي رسي.

بزرگترين کوئن:خيالت از بابت سربازي راحته!

در تاريخ جهان به زيرکي معروفي.

مي توني هزار بار هم فيلم رومئو و ژوليت رو ببيني و باز گريه کني.

و مهم تر اينکه هيچ وقت از گريه کردنت خجالت نمي کشي.

بهشتم که زير پاي امثال شماست.

يشتر از اقايون عمر مي کني(از لحاظ علمي ثابت شده)._فقط تويي که مي دوني بوي خاک بارون زده تو شباي پاييزي چه جوريه.


از قديم گفتن:پشت هر مرد موفقي زني باذکاوت بوده.


هيچ کي نمي دونه دقيقا تو فکرت چي مي گذره؟ خود فرويد، پدر روانشناسي جهان گفته بزرگترين سوالي که هرگز پاسخ داده نشده و من هم هرگز پاسخ ان را نيافته ام اين است که يک زن چه مي خواهد؟


چند تا از جنگ هاي بزرگ تاريخ جهان به خاطر عشق شديد مردها به جنس تو بوده.

کاملا مستنده:باهوش ترين انسان دنيا يک زنه!.

زني، سال ها پيش با هوش و ذکاوتش يکي از مردان قدرتمند دنيا رو شکست داد(شکست شرم اور فيليپ، پادشاه اسپانيا از اليزابت، ملکه انگلستان1533_1603)

نماد الهه عشق، زيبايي، جنگ و عقلانيت در يونان باستان به شکل زنه.

يادت باشه که خداوند، تمام جهان رو به خاطر برکت وجود يک زن افريد.(خانم فاطمه زهرا)

سال ها پيش دختري 18 ساله فرماندهي ارتش فرانسه رو بر عهده گرفت و اسمش رو در تاريخ جهان ماندگار کرد(ژاندارک).

درهاي کعبه تنها به روي يک زن باز شد.

سر ابوالهول مجسمه دانش و خرد به شکل زنه

شايد از طرز کار کامپيوتر يا تکنيک هاي فوتبال سر در نياري ولي اگه يه هفته طرف اشپزخونه نري اقايون حتما يه بلايي سرشون مي ياد.(توضيح اينکه در چنين مواردي دو حالت وجود داره آقايون خسيس از گشنگي مي ميرن و دست و دلبازاش که غذاي حاضري خريدن واسشون خيالي نيست يا ورشکست مي شن يا مسموم.)

در دنيا هرگز به اندازه اي که در حق تو اجحاف شده در حق موجود ديگه اي نشده با اين حال امروزه زن ها رو در هر عرصه اي مي بينيم:سياست، اقتصاد، علم و حتي ورزش!.

روزي مادر مي شي و به موجودي زندگي مي بخشي.

چراغ هر خونه اي يک زنه.

و .............

که در اين مقال نگنجد.

 
دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, :: 14:50 :: نويسنده : الیزابت آریانی

راه های دوست چسر ازاری
 

 

راه های دوست پسر آزاري

 

1 - اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر سعید نام بودن دوست پسرتونه...!!!) بگین سلام حمید جون.بعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدین بگین اوا خاک به سرم علی تویی؟؟؟؟می تونین این سیر رو تا هفده باز تکرار کنین ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ داره.من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم.

 

2 - بهش زنگ بزنین و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونتون ، بعد با دختر همسایه برید سینما و فیلم رئیس یا روزسوم و... رو ببینید.

 

3 - تا یه شوخی کوچیک با شما کرد سریعا جبهه بگیرین و باهاش دعوا کنین. با کلماتی از قبیل:مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟...یا یه همچین چیزایی .ولی دو تا سه دقیقه بعد خودتون یه جک فجیع یا افتضاح تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو تماشا کنید.

 

4 - آرایش شدید بکنید و از این شلوارای خیلی برمودا و آستین های مانتوتونو خیلی بزنید بالا و برید جلوی بنده خدا رژه برید و وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری شما رسید ، سرش داد بزنید و بعدش بشینید و زجر کشیدنش رو تماشا کنید.

 

5 - عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه عمه ی خاله ی پدربزرگ پسر دختر خالتون و یا امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه دونه عکس باهاتون بگیره.

 

6 - موقع تولدش جلوی دوستاش فقط بهش یه شاخه گل هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید و (احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی) بشینید و سکته شو تماشا کنید و لذت ببرید.

 

7 - همین که تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنین به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند صد هزار تومنیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگید که به این بو حساسید.

 

8 - وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید و به یکی از دوستاتون زنگ بزنید و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با دوستتون حرف بزنید و اون بدبختو تو کف حرف

 
دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : الیزابت آریانی

 8صبح: تو رخت خواب…..

 

۹ صبح: یکم وول میخوره  یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….

 

۱۰ صبح:
مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد)

 

۱۱ صبح: از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه)

 

۱۲ صبح یا ظهر:
موبایلشو میبینه ۹۹ تا میس کال  ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله!

 

میشه یه ساعت دیگه هم خوابید!

 

۱ ظهر:
مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم  بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم  پاشو دیگه پرتش میکنه

 

۲ ظهر:  ماماااااااااااااان …..ناهار(چه لوس...اییییییییییی)

 

۳ ظهر:
مامااااان جورابام کو؟(پسرا همیشه شلختن)

 

۴عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟

 

۵ عصر:
اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن)

 

۶ عصر:
به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر جون بیچاره کمک و امداد…)

 

۷ عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟

(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی بابک آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه …

 

۸ غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!!

 

۹ شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند…..

 

۱۰شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه…

 

۲شب: مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!)